انقلاب صنعتی در درجه اول موجب شد که زن نیز صنعتی شود، آن هم تا بدان پایه که بر همه نامعلوم بود و هیچکس خواب آن را هم ندیده بود. زنان، کارگران ارزانتری بودند و کارفرمایان، آنان را بر مردان سرکشِ سنگینقیمت ترجیح میدادند. یک قرن پیش در انگلستان کار پیدا کردن برای مردان دشوار گشت، اما اعلانها از آنان میخواستند که زنان و کودکان خود را به کارخانهها بفرستند. کارفرمایان باید در اندیشه سود و سهام خود باشند و نباید خاطر خود را با اخلاق و رسوم و حکومتها آشفته سازند. کسانی که ناآگاه برای «خانه براندازی» توطئه کردند، کارخانهداران وطندوست قرن نوزدهم انگلستان بودند.
نخستین قدم برای آزادی مادربزرگهای ما قانون 1882 بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بیسابقهای برخوردار میشدند و آن اینکه پولی را که بدست میآوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی و مسیحی را کارخانهداران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانهها بکشانند. از آن سال تا به امسال، سودجویی مقاومتناپذیری زنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده و گرفتار بندگی و جانکندن در مغازه و کارخانه کرده است. در انگلستان امروز، از هردو زن یکی یا در اداره کار میکند یا در کارخانه. پیشبینی میشود که در شهرهای آینده هر زنی تمام وقت خود را، به جز فواصل نادر وضع حمل، در بیرون از خانه کار کند. این وضع برای بعضی از ما ناراحت کننده است ولی در طی ده یا بیست سال به آن عادت خواهیم کرد؛ زیرا عادت هرچیز را معقول جلوه میدهد.
زن، نخستین مزد خود را با همان غرور و خوشحالی گرفت که پسران فراری از مدرسه میخواهند با یک کار صنعتی، و سیگارِ روزِ تعطیل، مردی خود را ثابت کنند. او این بردگی جدید را با وجد و شادی پذیرفت، شادی کسی که سرانجام کاری پیدا کرده است و خود را به نحوی سرگرم ساخته است.
چون خانه خالی شد و جایی برای کار و زندگی در آن نماند، مردان و زنان آن را ترک گفتند و روی به صندوقچهها و خوابگاهها و خانههای زنبوری که آپارتمانشان می نامند نهادند. تمام روز و عصر خود را در غوغا و جنجال کوچه و خیابان گذراندند. رسم و عادتی که از ده هزار سال برجای مانده بود در یک نسل از میان رفت.
اگر خانه از آشوب و فریاد کودکان پر میبود باز ممکن بود بر جای بماند اما انقلاب صنعتی آن را هم از خانه رانده است.کودکانی که در مزارع مایه شادی و کمک بودند، در شهرهای پرجمعیت و آپارتمانهای تنگ هم گران تمام میشوند و هم جلو دست و پا را میگیرند. ماشینها کارخانهها را آوردند و کارخانهها شهرهای نوی ساختند و شهرها دموکراسی و سوسیالیسم و منع آبستنی را آوردند.
ادامه دارد ...
لذات فلسفه (اثر ویل دورانت) - فصل 9، زن امروزی
زن نوین بعلت اشتغال در کارخانه و کار نکردن در خانه از نظر جسمانی ضعیفتر از پیشینیان خود گردید. حس زیبایی شناسی فرومایهی مردِ نوین، کار را بدتر کرد، زیرا مرد نوین تن باریک و لاغر را پسندید؛ زنانی که در تصاویر روبنسِ نقاش دیده میشوند و مادرانی مانند لیتسیا، مادر ناپلئون، پسند طبع هنرمندان و مردان شهری نشدند، زیرا آنها زیبایی را با جاذبه زودگذر جنسی سنجیدند نه با سلامت و قدرت بنیه که نشان مادری است. بدین گونه زنان بیش از پیش از آوردن کودکان ناتوان گشتند و آن را به کمترین حد ممکن رساندند.
پس از آن وسایل پیشگیری از آبستنی، دور را به کمال رساند و بی سروصدا به آزادی زنان کمک کرد.دیگر زن فارغ از حال بچه و فارغ از آن آخرین وظیفهای کهمیبایست خانه را محیطی پرمعنا و قابل تحمل کند، روی به اداره و کارخانه نهاد. مغرورانه در مغازه در کنار مرد ایستاد و مثل او کار کرد و فکر کرد و سخن گفت. بیشتر این آزادی از راه تقلید بدست آمد. زن عادات نیک و بد این مرد از مد افتاده را یکی پس از دیگری یاد گرفت؛ مانند او سیگار میکشید و مانند او شلوار پوشید و موی سرش را مثل او اصلاح کرد و در بیاعتنایی به مقدسات به رفتار او گرایید. همانندی روزانه، مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت؛ مشاغل همسان و محیط یکسان و دواعی یکسان هر دو جنس را تقریبا به یک شکل درآورد. پس از یک نسل لازم خواهد بود که برای تمیز مرد از زن بر هر یک برگهای بچسبانند تا از پیشآمدهای ناگوار جلوگیری شود؛ تازه باز هم نمیتوان امیدوار بود.
چه تغییر عمیقی مشاهده خواهیم کرد اگر زنان امروزی را با زنان گذشته مقایسه کنیم. در اروپای عصر بتپرستی و عصر مسیحیت، هزاران هزار دست نیاز به سوی خدایان دراز می کردند و از آنان فرزند میخواستند. مردم ادعیه و اوراد میخواندند و به زیارتگاهها روی میآوردند و به سنگهای مقدس دست میمالیدند تا خدایان فرزندان فراوان به آنها ببخشند.
چرا با دیدن تصویر مادری به رقت میآییم و چشمانمان از اشک پر میگردد. زیرا پیش از بنای شهرهای نوین، احتیاج مبرمی به فرزندان متعدد بود؛ و احساسات ما انعکاس آن احتیاج است. اکنون شهرهای جدید به توالد احتیاجی ندارند و چراغهای روشن و شبهای دراز آن میتواند بچه شیران قوی دهات را به خود بکشاند. این مولک (خدای قدیم فینیقیها که برای او بچهها را قربانی میکردند) جدید، سلاح تازهای دارد و آن میلیونها چراغ حبابی رنگارنگ است که هر سال صدها هزار کودک را به سوی خود میکشد، این کودکان میآیند و بزرگ میشوند و عاقل و نازا برمیگردند. شهر جدید به لزوم فرزندان اعتقادی ندارد؛ به همین جهت زنان را به فحشا وامیدارد تا خود را با مادری آلوده نکنند.
ادامه دارد ...
لذات فلسفه (اثر ویل دورانت) - فصل 9، زن امروزی